مقدمه
کمدی خدایان - هفت
خوان آخرت
بقلم
استاد شجاع الدین
شفا
نویسنده سرشناس امریکایی
Julien Green که بیش از
نیم قرن آخر زندگی خود را در جنوب فرانسه گذرانید و دو سال پیش
در 98 سالگی در همانجا در
گذشت، در کتابی که در آخرین سال زندگیش منتشر کرد، تلگرام جالبی را نقل
کرده است که
نویسنده معروف
فرانسوی«فرانسوا موریاک» چند روز پس از مرگ «آندره ژید» با امضای خود او
دریافت که نوشته بود:
- « این چند روزه هر چه
گشتم جایی را بنام دوزخ پیدا نکردم. لطفاً موضوع را به اطلاع «کلودل» هم
برسان. آندره ژید»
ظاهراً هوشنگ معین زادهٌ
ما در این مورد یا شانسی بیشتر از آندره ژید یا پشتکاری زیادتر از او
داشت است، زیرا نه تنها دوزخ کذایی را پیدا کرده، بلکه به درون آن نیز
راه یافته و مدتی را هم در آن گذرانده است.
البته او اولین مسافری
نیست که به دوزخ رفته و زنده از آن باز گشته است. رهروانی دیگر نیز هر
چند نه به شماری چندان زیاد، در گذشته هایی دور و نزدیک به همین راه رفته
و حتی گاه مانند «آنئای» یونانی و «ارداویراف» پارسی و «دانته» ایتالیایی
سفر نامه های جالبی نیز از سفرهای خود بر جای گذاشته اند. و فراموش مکنیم
که دو تن از پیامبران اولوالعزم ما نیز از جمله اینان بوده اند:
یکی «عیسی مسیح» که به
روایت انجیل زندگانی پس از مرگ خود را با سفری به «جهان زیرین» آغاز کرد
تا به ارواح دوزخی بشارت و امکان رهایی دهد. و دیگری «پیامبر اسلام» که
در سفر معراج خود، بهشت و دوزخ را از نزدیک دید و اگر بتوان حدیث های کتب
بسیار معتبر «صحاح سته» جهان تسنن و «کتب اربعه» جهان تشیع را ملاک
استناد قرار داد، آن حضرت در جهنم نگریست و بیشتر ساکنان آنرا زنان یافت.
پیش از همه این رهروان، در
افسانه خدایان یونان به سفر پر سر و صدای «اورفئوس» به قلمرو ارواح که
برای بازگرداندن زن زیبایش «اوریدیس» به جهان زندگان سخن رفته بود
پرداخته است.اورفئوس نیمه خدا، فرزند «آپولون» خدای هنر و «کالیویه پری»،
خنیاگری چنان چیره دست بود که نغمه های چنگش حتی درختها و سنگها را افسون
می کرد.
وقتی که اوریدیس در شب
زفاف با گزش مار جان سپرد، اورفئوس بی تاب برای باز گرفتن او به دنیای
ارواخ رفت و با نوازندگی سحر آمیزش چنان «هادس» خدای قلمرو ظلمت را مجذوب
خود کرد که اجازه یافت زن زیبایش را با خود به دنیای زندگان بازگرداند،
بشرط اینکه تا پیش از رسیدن به دنیای روشنایی بدو نگاه نکند. ولی اورفئوس
در آخرین لحظه تعهد خود را از یاد برد و به او نگریست و اوریدیس دوباره
ناپدید شد. داستان شاعرانه اورفئوس و اوریدیس در یونان و رُم کهن و در
اروپای رنسانس تا به امروز موضوع بسیاری از آثار بدیع هنری و ادبی قرار
گرفته است.
مسافر دیگر دیار
رفتگان«انئا» شاهزادهٌ ترویایی است که به نوشته «هُمر» نسیش از راه
مادرش«ونوس» به «زئوس» خدای خدایان می رسید. انئا پس از سقوط «ترویا» پدر
سالخورده اش را بر پشت گرفت و گریخت و پس از ماجراهایی بسیار به
«لاتینیوم» در ایتالیا رفت که بعدها اعقاب وی در آنجا شهر رُم را بنیاد
نهادند، و چون پدرش در این فاصله مُرده بود، وی از «سیبیلا» کاهنه مقتدر
محل درخواست کرد که او را از دروازه سرزمین ظلمت در مردابهای منطقه
کامپانیای ایتالیا به دیار ارواح ببرد و خود در آنجا راهنمای او باشد.
شرح این سفر در منظومه
«انئید» «ویرزیل» که بعد از «ایلیاد» و «اودیسه» هُمر معروفترین منظومه
حماسی یونان و رُم باستانی است با چنان دقتی آمده است که صاحبنظران ظریف
این منظومه ویرژیل را نخستین راهنمای توریستی دوزخ نام داده اند.
در این سفر دشوار که در
تاریکی و خاموشی و در لجنزاری متعفن انجام می گیرد، انئا با اشباحی روبرو
می شود که هر کدام از آنها مظهر یکی از زشتی های سنتی جهان زندگانند: جنگ
و بیماری و درد و فقر و دروغ و پیری. وجود این مجتمع احتمالاً نخستین
برداشت فلسفی از دوزخ است که آنرا از جهان بیرون به جهان درونی آدمیان
مربوط می کند. ولی دوزخ ویرژیل منزلگاهی ابدی نیست، زیرا ارواح پس از
آنکه مدتی کافی در آن میمانند و پاکیزه می شوند با نوشیدن جرعه ای از آب
رودخانه «لته» دوباره در درون کالبدی دیگر منزل می گزینند تا زندگانی
جهانی تازه ای را آغاز کنند.
فراموش نباید کرد که در
دورانهای اساطیری همچون در دوران مقدم آئین یهود، هنوز جهان ارواح به دو
بخش مجزای بهشت و دوزخ تقسیم نشده بود و همه روانها در کنار یکدیگر در
منزلگه ظلمانی و سردی به سر می برند که در نزد یهودیان«شئول» و در نزد
یونانیان و رومیان قلمرو «هادس» یا «پلوتن» نام دارد. به نوشته دائره
المعارف معتبر «اونیورسالیس» تنها در اواخر دوران خدایان اساطیری
امپراتوری رُم است که با تأثیر آئین های ایرانی فرمول تازه تقسیم جهان
بعد از مرگ به دو بخش فروغ و ظلمت(اورمزد و اهریمن – بهشت و دوزخ) جای
فرمول کهن را می گیرد و این دو بخش از صورت دو منزلگاه دیوار به دیوار
بیرون می آیند: بخش دوزخ بطور نهایی به زیر زمین فرو می رود و بخش بهشت
به آسمان بالا برده می شود.
جهان مسیحیت نیز پس از
مدتی دست به دست کردن سرانجام همین فرمول را می پذیرد که اولین بار قالب
آنرا در رساله «مکاشفه پطروس حواری» در قرن دوم میلادی می توان یافت. در
این رساله برای نخستین بار در تاریخ مسیحیت سخن از عذابهای هراس آور دوزخ
رفته است که بعدها همه آنها را در ادبیات مذهبی جهان مسیحیت و بخصوص در
متون مذهبی اسلام منعکس می توان یافت.
دو قرن بعد از آن، یعنی در
قرن چهارم میلادی، رساله دیگری بنام «مکاشفه پائولوس رسول» عذاب های نو
ظهور دیگری را بر فهرست عذاب های پیشین می افزاید که آتش و مار و عقرب و
کرم های دو سر و هفت سر و غرقاب چرکین و چرخهای سوزان و شیطان های
تازیانه به دست از جمله آنهایند.
این رساله به همه زبان
های اروپایی ترجمه می شود و ترجمه لاتینی آن در حدود هزار سال در همه
دنیای مسیحیت دست به دست می گردد و وحشت می آفریند، به همان صورت که
مطالب معادل آن در رساله های مذهبی دوران متأخر ساسانی در ایران و
کتابهای احادیث سنی و شیعه در جهان اسلام وحشت آفرینی می کند.
سفر نامه های دو گانه ای
که معروفترین سفر نامه های دوزخ در ادبیات مذهبی هزار سالهٌ گذشته اند،
هر دو یادگارهای جالب همین دورانند:
«ارداویراف نامه» پهلوی و
«کمدی الهی» ایتالیایی که به ترتیب در قرن دهم میلادی در نزد پارسیان هند
و در قرن چهاردهم میلادی در ایتالیا تدوین شده اند، و وصف انواع عذابهای
و کیفرهای دوزخ و نوع گناهان آنان گاه در این دو اثر چنان شبیه یکدیگرند
که دشوار می توان پذیرفت که «دانته» در فلورانس قرن چهاردهم به
«ارداویراف» پهلوی قرن دهم گجرات دسترسی نداشته باشد.
سفر نامه هوشنگ معین زاده
به دوزخ، در عین آنکه تازه ترین این سفر نامه های چند هزار ساله است، این
ویژگی را دارد که تحول فکری قرن بزرگ روشنگری برآن گذشته است، و این تحول
بنیادین به نویسنده اجازه داده است که بر خلاف آنهای دیگر اسطوره های کهن
را با برداشت هایی کاملاً نو به ارزیابی گذارد و با شهامت بسیار واقعیت
هایی را مطرح کند که تا پیش از عصر روشنگری، حتی اگر هم ظن آنها در نزد
اندیشمندانی می رفت، مدارکی که جهان امروزی دانش در اختیار انسان آغاز
هزاره سوم گذاشته است نمی توانست پشتوانهٌ انکار ناپذیر چنین ظنی قرار
گیرد.
این سفر نامه در عین حال
با نو آوری های دیگری نیز همراه است که یکی از جالب ترین آنها هویت
راهنمای نویسنده در این سفر است. زیرا در آنجا که راهنمای منظومه ویرژیل
کاهنه ای ساحر و راهنمای دانته خود ویرژیل و راهنمای ارداویراف سروش
فرشته اند، راهنمای مسافر قرن بیستم ما به صورتی غیر منتظره عزرائیل است
که این بار نه تنها جان او را نمی گیرد، بلکه تا به آخرسفر می کوشد تا به
صورت یک دوست مشفق او را با واقعیت هایی آشنا کند که به کلی با آنچه در
طول قرون از جانب کلید داران دین به عنوان حقایقی آسمانی و ابدی به پدران
و بعد به خود او ارائه شده اند تناقض دارند.
نو آوری جالب دیگر این است
که این بار خود خداوند نیز با رضایت خویش در دادگاه عدالت مورد داوری
قرار می گیرد تا بدین ترتیب واقعیت های ناشناخته باز هم بنیادی تری مطرح
شوند که آنها نیز با آنچه بیضه داران دین در طول قرون ارائه کرده اند
تفاوت اساسی دارند.
در مواردی خاص، نویسنده
احتمالاً بی آنکه خودش متوجه باشد ارزیابی هایی را مطرح می کند و به
همانجایی می رسد که بزرگان و اندیشمندان دیگری نیز به همان نتیجه رسیده
اند و بدانها پاسخ هایی اصولی نظیر پاسخ های خود او داده اند. مثلاً آنجا
که به جابجایی ذرات وجود خاکی خودش در بافت های حیوانی یا گیاهی دیگر سخن
می گوید، نه تنها اشارات شیوای «خیام» را که خوب می شناسد، و در قالبی
تازه تر ارائه می کند، بلکه فراتر از آن گفتهٌ پر معنی «فیثاغورت» یونانی
را نیز که «اویدیوس» سخن پرداز نامی امپراطور رُم در کتاب خود از او نقل
می کند و بسیار کمتر از خیام شناخته شده است عرضه می دارد که :
-«چرا از مرگ نیستی آور
شکوه کنم، زیرا خوب می دانم که زندگی پیوسته در حرکت است و نمی تواند
بمیرد، فقط می تواند از جایی به جای دیگر رود و بی آنکه ذره ای از آن
امکان فنا داشته باشد!»
کتاب تازه هوشنگ معین زاده
مانند دو کتاب پیشین او این ارزش خاص را نیز دارد که بر خلاف تقریباً همه
آثار روشنگرانه منتشره در سالهای اخیر که جنبه پژوهشی داشته اند، به صورت
رمان فلسفی نوشته شده است و بدین ترتیب با قلمرو ادبیات نزدیکتر است و می
توان از این راه امیدوار بود که این «نو آوری» سر آغاز تحرک بیشتر در
زمینه توسعه جنبه های ادبی و هنری و فلسفی جنبش سرنوشت ساز روشنگری باشد
که مدتی است آغاز شده است.
پاریس، خرداد
1379 - شجاع الدین شفا
|