هفته نامه کیهان لندن:
شماره 651
پنجشنبه 21 فروردین 1376
کتابهای تازه :
خیام و آن دروغ دلاویز
«خیام و آن دروغ دلاویز»
کتابی است در 215 صفحه از هوشنگ معین زاده که مساله کهنه و لاینحل «از
کجا آمده ام و به کجا میرویم» را در قالب داستانی تخیلی با بیانی تازه
مطرح می کند.
داستان بر محور گشت و
گذار«حاج رجب» در بهشت دور می زند که وقتی او را برای عمل جراحی به
بیمارستان می برند و بیهوش می کنند، احساس می کند از دنیا رفته و وارد
بهشت شده است:
«حاج رجب بهشت را سرزمین
پرشکوه یافت، با همه نعمت هایی که به مومنین وعده داده شده بود...» اما
پس از چندی که در گوشه بهشت با حوران بهشتی به عیش و عشرت می گذراند، از
یکنواختی قضایا خسته می شود و به فکر می افتد در بهشت سیر و سیاحتی بکند.
با این نیت«حوران همیشه
باکره» خود را مرخص می کند و در ملازمت حورکی راه می افتد و هر چه بیشتر
می رود، بیشتر می فهمد که بهشت چندان جای دلفریبی نیست. تعدادی از بستگان
و آشنایان خود را می بیند که در آنجا به وضع دل بهمزنی مشغول بهره برداری
از نعمات بهشتی اند.
«سکینه سلطان همسر اولش که
دهسال پیش مرده بود، در کنار غلمانی دراز کشیده و پستان های پیر و
چروکیده و شکم شل و ولش را لخت به آفتاب داده بود و با پر و پای
استخوانیش به پر و پای غلامک ور می رفت...»
در ضمن این گشت و گذار، با
خیام همصحبت می شود که نهصد سال قبل از او ساکن بهشت شده است و در آنجا
بهشتیان را موعظه می کند، ولی سخنان او در بهشت نیز حاکی از شک و ناباوری
است. بهشت را یک فریب می داند که «کمترین ذوق و هنری در تدارکش به کار
نرفته است.
مائده هایش بی لطف و بی
حاصلند. در بهشت کجا تو خربزه های گرگاب اصفهان، گلابی و هلوهای خراسان،
پرتقال شهسوار، نارنج و لیمو های ترش و شیرین شیراز را پیدا می
کنی؟....می خواهی چه مدت با حوریان سر کنی؟ چقدر می خواهی شرابی که مستی
نمی دهد، مثل شیر شتر به شکمت بریزی؟ جواهرات بهشتی را می خواهی چه
کنی؟آنها با شن و ماسه و سنگ و کلوخ چه فرقی دارند؟ مصرفشان چیست؟ به چه
کسی می خواهی پز بدهی؟ آخرش چی؟.....
|