www.moinzadeh.com


 
zohor.jpg (348949 bytes)
zohor.jpg (348949 bytes)
besharat2.jpg (12881 bytes)
ayakhoda.jpg (348949 bytes)
komedikhodayan.jpg (298981 bytes)
ansooyesarab.jpg (282884 bytes)
khayam.jpg (483390 bytes)
 

payambarankherad.jpg (257548 bytes)

  

گاهنوشت های یک ایرانی

باد تا فانوس شیطان را بر آویزم، بر بلند کاج کوچه بن بست

بشارت

سپتامبر 21, 2006 توسط  یک ایرانی

طبق عادت همیشگی بازهم به وبلاگش سر زدم گفتم شاید شعری باشه که باش هم آوا بشم ، بود ولی چیزی پیدا کردم بشتر از یه شعر یه نوشتار کوتاه که گویای هم چیز هست : “خدایا مرا از شرِّ طرفدارانت حفظ کن!(بنجامین فرانکلین) ” کمی اونورتر یه مقاله بود به اسم ” طلایه دا آرمانهای عصر فروغ ” که با عکس ولتر شروع شده بود و با جلد اثر جدید معین زاده تموم شده بود ، این نوشتار مانند فریادی است در زیر آب که ، اگر کسی بشنود ….. خط به خط آن را ستودم و اکنون به پیشگاه شما تقدیم میکنم .

با درود به پیشگاه صاحبان خرد و بزرگان اندیشه که با فروغ درون خود همواره ستاره هایی در ذهن من و تو روشن می کنند .

مقاله ای که در زیر می خوانید از نوشته های م . شهرام شاعر آزاد اندیش ماست ، در باب معرفی اثر جدید هوشنگ معین زاده :

طلایه دار آرمانهای عصر فروغ :

 (۱) نوعِ بشر، در هيبتِ عوام، به نادانی، جهالت و زودباوری کششِ ذاتی دارد. اين حقيقت، برخاسته از روانِ آسان‌طلب و به اصطلاح گذران-خواهِ طبيعیِ زندگی‌ست که شوربختانه در اجتماعِ عوام‌زده‌ای مانندِ اجتماعِ ما، دارای مصداقهای عینی‌ست. در بحثهای جامعه شناسی society واجتماع community  از دو مضمونِ به‌ظاهر هم‌سو امّا  به‌واقع، متضادّی برخوردارند. دونيتس، متفکّر آلمانی با تعريفِ دو واژه‌ی گزل‌شافت به معنیِ جامعه و گمين‌شافت به معنیِ اجتماع به بررسی تفاوتهای شگرفِ اين دو پرداخته است. به عقيده من، همبودگاهِ ايران، به مثابه اجتماعی‌ست که سعی در گذار به مرحله‌ی جامعه دارد اما با سدهای بسياری روبروست. به عبارت ديگر، در اکثرِ جبهه‌ها، سپاهِ پاسدارانِ اجتماع یعنی “سنّت” (که بيشتر به مذهب تعميم می‌يابد و دُرُست هم هست) در چالش با “مدرنيته”، پيروز بوده؛ گرچه عينيّات اين به‌اصطلاح پيروزی، در شکستِ تاريخیِِ يک ملّت، جلوه يافبته است. اکبر گنجی در کتابِ تلقّیِ فاشيستی از دين و حکومت، صفحه‌ی

201 -فارغ از تضادِّ حقيقتِ معنايیِ واژه‌ی جامعه- می‌نويسد:

جامعه‌ی سنّتی يا جامعه‌ی ماقبلِ مدرن، اقتصادِ ساده دارد، يک جامعه‌ی محدود است، سازمان اجتماعی آن براساسِ خويشاوندی‌ست، سازمانِ اجتماعی‌اش ثابت و منسجم به‌نظر می‌رسد، به‌شدّت محافظه‌کار است، تفکّرش اساطيری-جادويی است، امور مقدّس و نامقّدس به هم بشدّت پيوسته است و جامعه‌ی روستايی است.

(۲) روشنفکرِ راستين و روشنفکریِ پيشرو، وظيفه‌اش، حمله به نادانی‌ست؛ آرمانش، ويران‌ساختنِ بيغوله‌های بظاهر امنِ آن و بنانهادنِ عمارتهای حقيقت است؛ نه اينکه به در و ديوارهای بيغوله، رنگهایِ دلباز زند و با ياریِ چسب و گريس، ظاهرسازی کند. جوامع سنّتی، روشنفکرانش را هم هم‌جنسِ خود می‌سازد و می‌پرورد؛ همانطور که روشنفکران بنامِ ما هم در اين نيم قرنِ اخير، در چنين اجتماعی ظهور کردند و دانسته و نادانسته، در پس نبردهای فکری و فرهنگی‌شان، میخهای بیشتری بر تابوتِ کودکِ آزادی و آزاداندیشی کوبیدند. حمله به تجدّد را نشان افتخار و آگاهيشان دانستند؛ با ذوب‌شدن در ايدئولوژی‌های رنگارنگ، برای مردم، نسخه‌های بدلیِ بيداری پيچيدند و بت‌پرستیِ نوين را در هيبتِ پيشواسازی، پيشوادوستی و پيشواپَرَستی، ترويج دادند. براستی چه روشی برتر از اينها برای به ابتذال کشيدنِ حقيقتِ روشنفکر و گوهرِ روشنفکری؟ چنين شد که اجتماعی در راهِ جامعه، باز ماند و امروز هم، بازمانده‌تر از همیشه.

(۳) در جنگ با سنّت، بی‌پروايی لازم است؛ چرا که درد و مسئله‌ی ما، مسئله‌ی ملاحظات است. بانیِ پيشرفت اروپا و برگِ برنده‌ی رهايیِ ملّتهای غرب، جنبش عظيم و تاريخیِ روشنگریِ قرنِ هجدهم بود که به قرنِ فروغ  مشهور است. قرنی که عقل و خِرَدِ ناب، جايگزينِ باورهایEnlightenment وهمی و خيالیِ هزاره‌ها شد. شعارِ

روشنگری، بايستگیِ شورش بر عليه‌ِ سلطه‌ی باورهای سنگی‌شده، سنّت‌های خشک و حکومتِ اوهام و خرافات بود. نبرد بر عليهِ بتهای انسانی بود؛ که براستی اگر عصرِ فروغی نبود، بدونِ شک، امروز، رهايی و آزادیِ انسان مفهومی نداشت. اروپای عصرِ روشنگری، بزرگانی چون پيتر بل، ولتر، دنيس ديدرو، توماس جفرسون، ديتريش هولباخ، توماس پين، بارون منتسکيو و بسياری ديگر را به جهانيان شناساند. آثاری چون “فرهنگ فلسفی ولتر” را به يادگار گذاشت. رمانِ “کانديد” را ماندگار کرد. اما اگر به آثارِ انديشمندان امروزِ ايرانی بنگريم، برخلاف گذشته، از چنته‌شان آواهایی نه همسنگِِ اصواتِ گوش‌خراشِ میراثِ روشنفکری معاصر ایران، بلکه نغمه‌هایی از رنگِ دیگر و طلایه‌دارِ آرمانهای عصرِ فروغِ اروپا به گوش می‌رسد. به عنوانِ نمونه، من، آثارِ استاد هوشنگ معين‌زاده، اين انديشمند و روشنفکر‌ِ سنّت‌شکن را پیشرو و پرچم‌دارِ عصرِ فروغِ ايران می‌نامم. عصری که آيندگان، تاريخِ آن را خواهند نوشت. آثارِ معين‌زاده، همچون خورشيدِ بیداری و آگاهی‌ست که در دلِ تاريکیِ فرهنگِ جهل، تابش گرفته است. عصرِ روشنگریِ اروپا به ما نشان داد که تاريکی، ناپايدار است؛ چونان که تاريکیِ امروز هم دوامی ابدی نخواهد داشت.

تازه‌ترين اثر هوشنگ معين‌زاده که حدود يک سال و نيم پيش در فرانسه انتشار يافت، امروز، در پايگاه اينترنتی وی قابل دسترسی‌ست. “بشارت! خدا به زادگاهش باز می‌گردد” کتابی‌ست منحصر به‌فرد، خواندنی و سرشار از حقايق و راستی‌های به غايت ناب.

* ( به سایت استاد معین زاده مراجعه شود برای دریافت کتاب )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Copyright © 2004, All rights reserved. Created by The Iranian cultural foundation . www.farhangiran.com   E-mail: webmaster@farhangiran.com