معرفی
و نقد کتاب: آیا خدا مرده است؟!
نوشته
: هوشنگ معین زاده
در
ره آورد شماره 63 بهار 1382
در
کاوه شماره102 تابستان 1382
از
: دکتر ضیاء صدرالاشرافی
آیا خدا مرده است؟!
کتاب «آیا خدا مرده است؟!»
نوشتهٌ هوشنگ معین زاده اخیراً منتشر شد که طرح زیبای روی جلدش همچون نام
مولف آن، هر اهل کتاب را به مطالعهٌ آن دعوت می کند.
آقای هوشنگ معین زاده
تاکنون کتاب های خیام و آن دروغ دلاویز!، آن سوی سراب و کمدی خدایان را
که به صورت مربوط به هم و در عین حال مستقل از هم هستند، نوشته اند که بی
تردید همهٌ آنها موفق ترین و پر خواننده ترین رمان های فلسفی، اعتقادی،
اجتماعی خارج از کشور بوده اند. اکنون کتاب «آیا خدا مرده است؟!» در سه
بخش به قرار زیر معرفی و بررسی می شود:
1 - سخنی در باره عنوان
کتاب.
2 - تفسیری از تصویر روی
جلد آن.
3 - معرفی و توصیف متن
کتاب.
1- سخنی در باره عنوان
کتاب
*
فردریک ویلهلم نیچه فیلسوف
بزرگ قرن نوزدهم آلمان(1844-1900)، که به نظر بعضی از اندیشه مندان تاریخ
فلسفه غرب، بایستی او را آخرین فیلسوف بزرگ از تبار فلاسفه بزرگ دوران
ساز همچون افلاطون، ارسطو، دکارت، بیکن، جان لاک، هیوم و هگل به شمار
آورد، عبارت «خدا مرده است!» را همچون فیلسوف و پیام آوری به اطلاع همگان
رسانید و مشهور خاص و عامش گردانید.
او فرا رسیدن عصر
پوچی(نیهلیسم» بعد از دوران مذهبی و در پیش رو بودن عصر ارزش های انسانی
که در فراسوی نیک و بد دینی و سنتی قرار دارند، به بشریت نوید داد و آن
را موکول به قرن بعد از بیست و یکم کرد.
نیچه ابتدا در کتاب دانش
دلگشا «حکمت شادان» و سپس در چنین گفت زرتشت که بعضی از صاحبنظران به حق
آن را یک «اَدیسه ادبی» قلمداد کرده اند، موضوع و نیز پیام «خدا مرده
است!» را برای اولین بار مطرح ساخت.
به نظر نگارنده، نیچه دو
مضمون گوناگون و مرتبط به هم را در «دانش دلگشا» و «چنین گفت زذتشت» به
کار برده است:
الف : در کتاب دانش دلگشا
با عنوان «دیوانه»، نیچه متاسف از این است که انسانها، خدای خودشان را
کشته اند، ولی با بی خیالی مُردهٌ او را به حال خود رها کرده اند، بی
آنکه به قول مولانا«با آداب دانی خدای مقدس خویش را تدفین کرده باشند».
درست به سبب این غفلت و بی حرمتی به مرجع ارزش های سابقشان، عالم را بوی
مرگزای ناشی از درگذشت خدا فرا گرفته است.
به علت از دست رفتن
شالودهٌ جهان مذهبی سابق و فرو ریزی ارزش های نیک و بد دینی، که همگی
معطوف به خدای آن بودند، تصویر و تصور ما از جهان همبستهٌ مبتنی بر «وحدت
و غایت و حقیقت»، جای خود را به عالم بی مبداء و معاد و بی آغاز و انجام
کنونی داده و در نتیجه دنیای انسانی ما در پوچی و نیهلیسم فرا گیری فرو
رفته است.(ارادهٌ معطوف به قدرت)
نیچه در قطعهٌ دیوانه
قلباً از واقعهٌ مرگ خدا شادمان نیست. البته لبهٌ تیز انتقاد نیچه متوجه
دین ناباوران است که حرمت خدای سابق خویش را پس از کشتن و مرگ او پاس
نداشته اند. اما طنز گزندهٌ او هنگامی که دعای میت بر خدای مُرده می
خواند، شامل دین باوران و دکانداران دین است که در بازخواست آنها می
گوید:
-
این کلیساها اگر مکان های دفن و مقبره های خدا نیستند، پس مگر دیگر
چیستند؟
درست بدین سبب هر دو گروه
دین باوران و دین ناباوران، نیچه را همچون «دیوانه» ای از خود طرد می
کنند. از نظر نیچه مرگ خدا یا کشتن به وسیلهٌ انسانها، هم ناظر بر مرگ
مفهومی و متلاشی گشتن و قطعه قطعه شدن خدائیت از زمان او تا به امروز است
و هم منطبق بر مصداق آن در 2003 سال پیش مسیحیان می باشد که ناظر بر
روایت مصلوب شدن عیسای ناصری و کشته شدن اوست(انجیل یوحنا، باب نوزده
آیه 30-38).
ب – در کتاب چنین گفت
زرتشت، در دو بخش جداگانه مسألهٌ مُردن خدا با هم به صورت مفهومی و
مصداقی مطرح شده است. نیچه ابتدا جنبهٌ عام و مفهومی مُردن خدا را مطرح
می کند:
- در بخش اول وقتی زرتشت
از مرد راهب جدا می شود و راهب بنا به اعتقادش، زرتشت را به خدا می
سپارد،زرتشت،«یعنی خود نیچه» در دل خویش از خود می پرسد:
این چگونه ممکن است که این راهب در جنگل و
خلوت خود نشنیده است که خدا مُرده است! اما او در بارهٌ مرگ
خدا با پیر مرد پاکدل صحبتی نمی کند و او را با اعتقادت و عادتش تنها می
گذارد و خندان از او جدا می شود.
اما در بخش چهارم چنین گفت
زرتشت، پیام و نظر نیچه علاوه بر این که ناظر بر مرگ خدا به عنوان مرجع
ارزش های دینی است در ضمن به مرگ مسیح به عنوان مرگ خدا مربوط است.
جواب سئوال آیا خدا مرده
است؟ برای مسیحیان بر خلاف مانوی ها و مسلمانان همواره «آری» بوده است.
به استناد آیه ای از انجیل که :« دراین جا
نیست، بلکه برخاسته است»(انجیل لوقا، باب 24 آیه 6).
همهٌ مسیحیان صمیمانه به
این باور ماوراء الطبیه معتقدند که پسر خدا که در عین حال خداست، پس از
مرگ به خاطر آمرزش گناه ازلی«آدم و حوا» در خوردن میوهٌ ممنوعه در بهشت و
نیز بخشودگی گناهان نا کرده اولاد آنها، از گور به پا خاسته و به قول
دانته به آسمان هشتم پیش خدای پدرش عروج کرده است.
فرض ناظر بودن «خدا مُرده
است» بر مسیح از آنجا تقویت می شود که نیچه، وقتی به شرح حال «پونتیون
پیلات» حاکم رومی آن روز منطقه فلسطین می پردازد که وی به مناسبت عید پسح
یهودیان بنا به سنت یهود، مجرمی را آزاد و متهم دیگری را محکوم به اعدام
می کرد، پیلات بر خلاف میل قلبی و به اصرار روسای کاهنان و مشایخ یهود(به
نوشته هر چهار انجیل)مسیح را محکوم و «برابا»ی دزد گردنه را آزاد می کند.
از اینرو نیچه در چنین گفت
زرتشت، و در قطعه مربوطه، پیلات را قاتل خدا نامیده است. به نظر نیچه،
پیلات، یعنی قاتل خدا با گفتن جمله سئوالی:«راستی چیست؟»(آیه 38 باب 18
انجیل یوحنا)، کتاب مقدس مسیحیان را غنی ساخت. به قول او:
آن نجیب زاده رومی می دانست که کسی از
راستی و حقیقت مطلق خبر ندارد. در حالی که عیسی مدعی بود که به راستی
شهادت می دهد، یعنی شاهد حقیقت است.
نیچه که خبر مرگ خدا را در
دو کتاب خود به اطلاع همگان رسانیده بود، چنان این خبر در جهان پیچید که
کسی جز مرد راهب از آن بی خبر نمانده است. یعنی کشتن مسیح، به منزله مرگ
خداست که واقعیت است و رستاخیزResurrection
او عوامفریبی مشتی دکانداران دین را منعکس می سازد و به قول نیچه:
-
از زمان کپرنیک بشر از مرکز جهان درغلطیده و در غبار بی نامی به نام
زمین در فضای بی آغاز سرگردان شده است. از آن پس این مرگ بُعد ارزشی
مفهومی نیز یافته و کلاً خدا به عنوان مرجع ارزش های دینی هم مُرده است
باز هم شاهد دیگر بر آن که
در بخش آخر«چنین گفت زرتشت»، نظر نیچه از «خدا مرده است!»همچنین ناظر به
قتل و مصلوب شدن مسیح بنا به اعتقاد مسیحیان است. نیچه عنوانی را به نام
«بیکار» در همان بخش چهارم کتابش در فاصله نه چندان دور از عنوان «قاتل
خدا» آورده است.
در طنز گزندهٌ نیچه، بیکار
همچون آخرین کشیشی است که به سبب مرگ آخرین خدای مجسم(مسیح) دیگر بیکار
شده است! به عبارت دیگر با مُردن خدا برای آخرین بار همهٌ دکانداران دین
بیکار شده و آخرین فرد آنان با زرتشت(نیچه) در فضای قرن نیچه که بنا به
نظر او در کتاب «ارادهٌ معطوف به قدرت» بعد از قرن بیست و یکم یعنی پایان
عصر نیهلیسم آغاز می شود برخورد و خواننده آگاه و باریک بینی را دچار
حیرت و اعجاب می کند.
این بود شرح مختصری از شأن
نزول عنوان کتاب آقای هوشنگ معین زاده در حد برداشت شخصی من از افکار
عمیق نیچه از آن.
2 – تفسیری از تصویر
روی جلد:
کمترین کتاب فارسی است که
روی و پشت جلد آن نیاز به تعمق و تأمل داشته باشد. روی جلد زیبای این
کتاب از سرکار خانم «سونا صفائیان» نقاش، گرافیست و هنرمند بی بدیل است.
به راستی در تأمل و تعمق در تصویر روی جلد کتاب(همچون عنوان مناسب آن) جز
تحسین این همه نکته سنجی در هماهنگی تصویر روی جلد با عنوان و محتوای
کتاب، کار دیگری از انسان بر نمی آید. نکات قابل ذکر در آن به نظر من به
قرار زیر است:
الف – دست توانمند خدا در
نقاشی سقف کلیسای سیستین که «میکل آنژ» این اعجوبهٌ اعصار و قرون برای
مجسم کردن اسطوره و داستان آفرینش آدم در تورات، با قلم موی سحر آسای خود
خلق کرده است. در تصویر روی جلد کتاب، این دست خدایی، برای طرح سئوال«آیا
خدا مرده است؟!» برگزیده شده است. به عبارت دیگر در طرح روی جلد، انگشت
خود خدا، عنوان کتاب و لفظ خدا را نشانه رفته و سئوال اساسی «آیا خدا
مرده است؟!» از طرف خود خدا مطرح می شود.این طنز غنی فلسفی با غنای
مفهومی را، در سیر و سلوک یعنی خودآیی مولف می توانیم در متن کتاب باز
یابیم.
تصویر روی جلد برای من یاد
آور دو اثر هنری دیگر است که دراولی: پس از فرو پاشی شوروی یک هنرمند
کمونیست فرانسوی در تصویری از مارکس، خود وی با انگشت خویش، چشم چپش را
باز کرده و از بیننده سئوال می کرد: آیا من
مرده ام؟!
و در طنز دیگر، بر روی یک
آگهی تبلیغاتی«نیست گرایان» و پیش ازآن در یک مجله انگلیسی زبان نوشته
بود که :
- خدا مُرده است(نیچه).
- نیچه مُرده است (خدا).
- کدام یک راست است؟!
ب - فضای اصلی روی جلد که
دست خدایی آفرینش از آن بیرون آمده است، در عین حال یاد آور نظریهٌ علمی
به وجود آمدن جهان کنونی از«بیگ بنگ» عظیم کیهانی و آفرینش خوشه ها،
کهکشان ها و ستارگان از آن است. نوری که ظلمت، شمال و جنوب آن را فرا
گرفته، از شرق به غرب یا به قول حافظ«ز ازل تا به ابد» ظلمت فرا گیر را
شکافته و از آغاز روی جلد تا انجام بی پایان پشت جلد امتداد یافته است.
پ - تصویر رنگی در بخش
فوقانی خود که با متن سفید و فضای آسمانی که عنوان کتاب در آن نوشته شده،
تماس می گیرد و همچون دریای اولیه است که حیات زمینی ما در آن تکوین
یافته است. این بخش فوقانی از تصویر با بازو و دست خدای میکل آنژ در
ارتباط هنری و منطقی با مضمون خلقت است و سفیدی هنرمندانه ای که وارد متن
سیاه شده و آب را به صورت ذرات غبار در آورده است، ضمن یاد آور طنز تکوین
و تشکیل سلول زنده و حیات در دل دریای اولیه است که به دور از منقولات
کتاب های دینی، امروز مورد قبول علوم تحقیقی و تجربی(فیزیک و شیمی و
بیولوژی) است. مسلماً نکات دیگری نیز وجود دارد که خوانندگان و هنرشناسان
نکته سنج و خود هنرمند گرامی خانم صفائیان می توانند از آن روایت نمایند.
3 – معرفی و توصیف متن
کتاب
توجهی به فهرست مطالب کتاب
ما را به وسعت پژوهش وعمق اندیشه، مولف محترم برای نوشتن آن آشنا می کند.
- کتاب«آیا خدا مرده است»
با فصل اول، در جستجوی حقیقت که حاوی عنوان های سه گانه زیر است آغاز می
شود. در واقع مولف به طرح مسأله در این بخش می پردازد:
- بتکده مسیح - عقل و دل -
من و خدا
- کتاب در فصل هفتم تحت
عنوان حقیقت و در واقع با درک حقیقت پایان می یابد.
مولف در فصل دوم، تحت
عنوان پندارها و بازتاب ها، به صورت ایمانی و نیز استدلالی، در پی جویی
راز بزرگ یا سئوال اساسی می رود، ولی از طریق شیوه های رایج بدان دسترس
نمی یابد تا این که در فصل سوم از طریق سیر و سلوک صوفیانه با چله نشینی
برای دیدار خضر پیغمبر باز هم صمیمانه در جستجوی حقیقت خدا است و درآن
شرح بسیار جالب و تحقیقی راجع به خود خضر پیغمبر و اصل و نسب ناشناخته
این پیغمبر مشهور می دهد.
مولف پس از زیارت و شناخت
خضر پیغمبر، با او برای دیدار دیگر پیغمبران و سپس آرامگاه خدایان ادیان
مُرده و زنده می رود که فصل چهارم و پنجم کتاب را در بر می گیرد.
- فصل ششم را با عنوان
آرامگاه آغازگران یکتاپرستی با شرحی ازآرامگاه «اهورا مزدا» و گفتگو با
زرتشت و آرامگاه «آتون» خدای مشهور مصر و دیدار مبلغ آن «آخناتون» تنها
فرعون موحد مصر تخصیص داده و شرح بسیار جذابی از آخناتون، بزرگ مرد تاریخ
بشری و یکی از بنیانگذاران واقعی و تاریخی توحید و اولین لغو کننده اعدام
و قصاص و بردگی انسان آورده است.
به نظر من، اوج تصویر سازی
و رمان نویسی در این کتاب در بخش بازگشت از آرامگاه خدایان ظاهر می شود.
آنجا که خود مولف با خضر(کلوشار: طرد کنندگان دنیا و مافی ها) جا عوض می
کند و پس از سیر و سلوک و مکاشفه طولانی این بار از طریق استدلالی و
عقلانی به کشف حقیقت خویشتن در جهان واقعی نایل می آید و خدای خود خویشتن
را در خویش و با خویشتن باز می شناسد و به خود آیی خویشتن می رسد.
این کتاب مثل سایر کتاب
های آقای هوشنگ معین زاده به صورت «رمان» با نثری روان و دلنشین نوشته
شده است.
اصولاً آغاز و توسعهٌ
فرهنگ رمان نویسی در یک کشور شاعر پروری چون ایران، نشانهٌ مثبتی است که
کشور ما از اشاره و تشبیه و تمثیل به تشریح و تحلیل و ترکیب رو کرده است.
جای رمان های مختلف در موضوعات فلسفی، سیاسی، اجتماعی، فکری،عرفانی،
دینی، علمی و ... در اشکال رمانتیک، درام، تراژدی، کمدی و .... در زبان و
ادبیات فارسی خالی به نظر می رسد.
کتاب به جانباختگان انقلاب
بهمن 1357، بویژه افسران، درجه داران، پاسبانان، و سربازان ارتش شاهنشاهی
ایران و نیروهای انتظامی تقدیم شده است. لیستی که شامل نام بخشی از
آنهاست در پایان کتاب آمده است. البته چون آقای هوشنگ معین زاده شغل
نظامی داشتند، حمیت صنفی ایشان برای خواننده قابل فهم و اخترام است.
خواندن کتاب برای
بازاندیشی در اساس باورهای مان به راستی ضروری است، زیرا به رغم آن که
صراحتاً گفته می شود که در اسلام بر خلاف سایر ادیان اصول دین تحقیقی
بوده و تقلیدی نیست، یعنی سه اصل «توحید و نبوت و معاد» را فرد مسلمان
بعد از بلوغ عقلانی بایستی خود با تحقیق دریابد و سپس به آن ها ایمان
بیاورد، یعنی هیچکس نمی تواند و حق ندارد به تقلید از پدر و مادر، پیغمبر
و امام یا مجتهد و شیخی خود را مومن و مسلمان بنامد، اما در واقع و عملاً
همه به دلیل پدر و مادر و خانواده و محیط اجتماعی شان مومن به دینی گشته
اند و کسی تخقیق و تفکری بر روی اصول دین یعنی توحید و نبوت و معاد نکرده
و نمی کند، اصولی که نخستین فیلسوف بزرگ و اندیشه مند اسلام، یعنی اسحاق
کندی(از اشراف قبیله کنده در جنوب عربستان) و معاصر مامون، معتصم و
متوکل، هر سه مقوله اصول دین را هزارو دویست سال پیش جزو مقوله های
ایمانی و غیر عقلانی قرار داده و دویست سال بعد از کندی، یعنی هزار سال
پیش بوعلی سینا، نیز در مقوله معاد جسمانی گفته است:
- هیچ دلیل عقلانی به معاد
جسمانی نمی توان ارائه نمود....
- کتاب آقای معین زاده در
زمینه مسألهٌ خدا راه اعتدال کندی و بوعلی سینا را طی می کند و نه راه
افراط ابوالعلاء مُعَری فیلسوف و شکاک عرب را که پیشکسوت خیام ما
بود.ابوالعلاء مُعَری همان فیلسوفی است که در رابطه دین و عقل چنین سروده
است:
-
مردم زمانهٌ ما دو دسته اند: آنان که عقل دارند و دین ندارند، آنانی
که دین دارند و عقل ندارند. یکی بودیم، ادیان آمدند، شقه شقه مان کردند.
از من حقیقت را پرسیدند ندانستم. هر کس ادعای دانستن حقیقت«مطلق» را می
کند دروغ می گوید.
پاریس –
فروردین ماه 1382
|