معرفی
و بررسی کتاب: آیا خدا مرده است؟!
نوشته
: هوشنگ معین زاده
در
فصلنامه میراث ایران شماره 31 پائیز 1382
از
: دکتر شاهرخ احکامی
آیا خدا مرده است؟!
هوشنگ معین زاده نویسنده
کتاب های جالب و خواندنی «خیام و آن دروغ دلاویز!»، «آنسوی سراب» و «کمدی
خدایان»، «آیا خدا مرده است؟!» را که در واقع دنباله فلسفهٌ «آنسوی سراب»
است و به گفته خودش،در پایان قصه تخبلی اش، حضرت خضر پیغمبر توصیه می کند
که برگردم به «آن سوی سراب».
هوشنگ معین زاده سعی می
کند خواننده خود را نیز در دنیای پر آشوب و تخیلی و پر تلاطمش که از دری
به در دیگر می زند و با خدایان و پیامبران گوناگون به بحث و چانه زدن می
پردازد به حقیقتی که ادیان گوناگون به بندگان خدا قول داده اند برساند،
ولی در آخر کار و بیدار شدنش در می یابد که حقیقت هنوز در«آن سوی سراب»
است و در کتاب بعدی اش در این اندیشه است که خوانندگان و شاید دنباله
روهای خود را به «خود خدایی» بکشاند و بالاخره مبحث خدا را به پایان
برساند و به خوانندگانش مجال این را دهد که به دنبال گرفتاری های دیگرشان
بروند.
معین زاده می گوید: فلسفه
وجود خدا در درون هر انسان را اگر چه من از گفتار «اخناتون» گرفته ام،
ولی در عرفان ما نیز این فلسفه به صور مختلف از زبان های عرفای بزرگ ما
مانند «حلاج» و «بایزید بسطامی» و «مولانا» و غیره با ایماء و اشاره بیان
شده است. تنها فرق من با آنها در این است که من با داده های علمی امروز
فکر می کنم و حریمی هم برای بیان اندیشه های خود قایل نمی شوم. اما آنها
علاوه بر اینکه پیشرفت های علمی و تکنیکی امروز ما را نداشتند، در عین
حال ترس از چماق تکفیر فقها و محدثین و بیم جان خود را هم داشتند.
معین زاده این کتاب را
تقدیم به جانباختگانی که در انقلاب 1357 به جوخه های مرگ سپرده شدند و به
ویژه افسران، درجه داران و سربازان ارتش شاهنشاهی و نیروهای انتظامی
ایران کرده و اضافه می کند که :هیچ ملتی دست به قتل عام ارتشیان خود
نمی زند، مگر به دست و به تحریک بیگاناگان و دشمنان آن ملت.
می نویسد : همه این مصیبت
ها و بدبختی ها نیز بنام خدا انجام می گیرد و شگفتی در این است که همه
این کشته شدگان و آورگان، مسلمان و خداپرست هستند. اینجاست که هر انسان
معتقد به خدا در حیرت می ماند که اگر خدایی هست، پس چرا در مقابل این همه
فساد و جنایت ساکت و بی تفلوت مانده است؟
در دیدارش با حضرت محمد می
نویسد: ....هزار و چهار صد سال پیش، مردی یکه و تنها، ولی مصمم و کوشا،
در یکی از عقب افتاده ترین سرزمین های دنیای آن روزگاران به پا خاست و
نهصتی را پایه گذاری کرد که امروز بیش از یک میلیار زن و مرد پیرو شریعت
او هستند، اما دریغ و افسوس که در میان این یک میلیارد انسان، حتی تنی
چند آدم دلسوز و هوشیار و واقع بین وجود ندارند که به پا خیزند و آرزوهای
آن بزرگ مرد عرب را که کمترین اثر نهضت او بر انداختن سنت با پرستی و
اتحاد و یگانگی اقوام عرب بود، بر آورده سازند و مردمان این روزگار را
نیز از دست بت «خود پرستی» و تفرقه و پراکندگی و بخصوص جهل و خرافات و
واپسگرایی برهانند...
|