www.moinzadeh.com


 
zohor.jpg (348949 bytes)
zohor.jpg (348949 bytes)
besharat2.jpg (12881 bytes)
ayakhoda.jpg (348949 bytes)
komedikhodayan.jpg (298981 bytes)
ansooyesarab.jpg (282884 bytes)
khayam.jpg (483390 bytes)
 

payambarankherad.jpg (257548 bytes)

 

نقد کتاب : آنسوی سراب

در روزگار نو، آذر ماه 1378

از : داود ادهمی

 آنسوی سراب

  

کتاب «آنسوی سراب»، کتابی است شایسته خواندن، اندیشیدن و آموختن. بر روی جلد آن «تصویری» است دایره شکل، در پس پرده ای سیاه خاموش، ولی پر رمز و راز که با دست شخصی گوشه آن پرده به کنار رفته که حاکی از وجود دنیایی روشن«از حقایق» در پشت پرده ای تاریک است که اشاره ای است به متن کتاب.

نویسنده«هوشنگ معین زاده» صاحب اندیشه نو، کلام بکر، شهامت در بیان، صراحت در گفتار و قلمی روان و آگاه از دانش امروز و دانا به فلسفه دیروز است.

او با استحکام استدلال، قدرت تجسم، و توانایی در راهنمایی و کشاندن خواننده به سوی اندیشیدن و به خود اندیشیدن است.

کتاب خالی از تناقض و نظریهٌ تخیلی و غیر علمی نیست، ولی حقایق جدی بسته بندی شده در  لفافه ای از طنز تخیلی - جلوه اندیشه نویسنده - که معرف شناگر بی باکی است که در شرایط طغیانی روز، بر خلاف مسیر رودخاته خروشانی در حرکت است.

***

از زمانی که بشر در راه آشنایی با مظاهر طبیعت و شناخت پیرامون خود، در حریم درست اندیشیدن قدم نهاد، با نوعی فلسفه جهان بینی آشنا شد، و خواهان آن بود که بداند :جهان و هستی چگونه به وجود آمده است؟ حیات چیست؟آیا هدفی در پیش است یا نه؟ پس ار این جهان چه خبر است؟ از کجا آمده ایم؟و به کجا می رویم؟ و سئوالاتی از این دست.

    گر چه هنوز بشر پاسخ هایی قانع کننده ای که دارای اعتبار علمی باشد، در برابر این قبیل سئوالات نیافته است، ولی از قرن ها پیش با ابداع مکتب های گوناگون و بیان نظریه های مختلف فلسفی، از جانب متفکران و اندیشمندان، خود را به مسائلی سرگرم کرده و تا حدودی با قبول باور بعضی از آن نظریه ها، خویشتن را قانع و دلبسته نشان داده است.

یکی از این رشته های فلسفی(در تناقض با معیارهای علمی) که در پی ریزی بنیاد عقیدتی اکثریت افراد جامعهٌ بشری، نقشی زیر بنایی داشته است و با ترفندهای تاریخی به مقام قطعیت سرنوشت ساز رسیده است، مقولهٌ مذهب است. مذهب که در اثر سه عامل تحمیلی رندانه«فشار، تلقین و تقلید» و قبول یک واقعیت تخیلی« مکافات و مجازات در آخرت» تا به امروز ماندگار شده، در ذهن جمع زیادی از افراد بشر، مقامی والا و ارزشی ایمانی پیدا کرده است.

اگر چه همواره ایمان به یک اصل تنظیم کننده نظام هستی، بر پایه های اخلاقی، عدالت، امنیت، محبت، خواستهٌ باطنی و نیاز حسی و درونی انسان بوده است، ولی پس از هزاران سال تجربه، به دست آمده، روشن شده که قبل از اینکه منطق علمی پشتوانهٌ اصالت، اعتبار و ارزش «مذهب» باشد، ترس، وسواس و تصور و غضب، ضامن دوام حاکمیت مذاهب بوده است.

پیروان مذاهب مختلفه با یدک کشیدن بار نفرت و کینه نسبت به مذاهب غیر خودی، از ترس عذاب و عقوبت در آخرت و به امید دریافت اجر ثواب و بهره مندی از سعادت دنیوی و خیر اخروی، نماز می خوانند، زیارت می روند، روزه می گیرند، قربانی تقدیم می کنند و هر یک رو به قبله مشخصی برای خود عبادت می کنند.. با وجود اینکه گروه های به اصطلاح مومن با روش های گوناگون، حرکات متفاوت و متضاد، همه به امید«کسب فیض از آفریننده یگانه» به قبله ای رو می آورند، ولی در مجموع حرکات در راه اجرای سنن و مراسم خود به نام «حکم مذهب» از رعایت ارزش یک اصل کلی در اکثر مذاهب دانسته غفلت می کنند.

در این غفلت دانسته(تحمیل عقیده مذهبی بر دیگران) تا کنون بسی خون ها ریخته شده و دودمان ها بر باد رفته است که علت آن، عدم توجه به ارزش والای مقام آدمی و جان و شرف انسان ها بوده و هست. بخصوص در راه تحمیل ایمان، در زمان طغیان تعصبات مذهبی و ادعای برتری یک مذهب بر سایر مذاهب، به پیرایه های خرافی که به جای حقیقت ارائه شده است، همواره بیش از حقیقت تکیه به عمل آمده است.

آزدگان و رنج بردگان از شیوهٌ کار دینمداران در جهان بی شمارند که اکثراً از سر نزاکت یا دم فرو   بسته اند، یا راه دیگری اختیار کرده اند و یا از رویهٌ حاکمان دین و بی ایمانی نسبت به آنچه به جای دین عرضه شده، با ابراز بیزاری جویای جلوه گاه دیگری در راه یافتن حقیقت هستند.

ستم های خونینی که در طی هزاران سال از جانب مدعیان«تمایندهٌ خدا بودن» بر فرزند آدم رفته است، در سینهٌ تاریخ ثبت است. به نام «خدا» در حریم«مذهب» زمین های زیادی از خون میلیون ها انسان بیگناه آبیاری شده و رودهای فراوانی رنگین گردیده است که هنوز هم در خاورمیانه این ستم ها و خونریزی ها همچنان ادامه دارد. به همین علت است که امروز گروه گروه از دلسوختگان و گریختگان از قربانگاه های راه آخرت، زمزمهٌ مناجات در کنیسه، طنین صدای ناقوس از گنبد کلیسا و بانگ حزن موذن از فراز گلدسته مسجد را برای درمان دردهای انسانی و رفع نیاز اجتماعی، کافی و قانع کننده نمی دانند و هر یک با بیانی جگر سوز جویای حقیقت دیگری هستند.

در این تلاش عالمگیر و بگوش رسیدن خروش حق طلبانه فرزندان «آدم» جلوهٌ اندیشه بکر، رسایی کلام، روانی بیان، قدرت استدلال، زیبایی قلم و درخشش هنر نویسنده اندیشمندی به نام «هوشنگ معین زاده»، بس نمایان، دلنشین و آگاه کننده است.

او با شهامت و بی ریایی چشمگیری دل به دریا زده، بدون ترس از «لهیب آتش دوزخ و گرز گران فرشته عذاب و عقوبت آخرت در آن دنیا» و بدون واهمه از کینه توزی«نمایندگان خدا در این دنیا» با حربهٌ قلم خود پرده اسرار «دنیای آخرت» را به یک سو زده و با برداشتن نقاب تزویر از چهره ریاکاران در «جام جهان نما» و «آئینه عیان نمای» خود، به خوانندگان آثار خود می فهماند که در آخرت چه خبر است و بر سر اولاد «آدم» پس از تحمل این همه رنج و درد و عذاب چه خواهد آمد!

این نویسنده، با ابداع روش تازه و جلوه هنرمندانه ای از صحنه های تخیلی و روشن کردن حقایقی در باره مایه های ایمانی فرقه های با ایمان مذاهب گوناگون، در قالبی از طنز و شوخ طبعی با بیانی فلسفی و استدلالی دلیرانه، دست به کاری بس بی باکانه و بزرگ زده است که در آن به نمایاندن چهره واقعی بسیاری از ریاکاران تاریخ و سوداگران بازار آشفته آخرت پرداخته است.

در جریان خواندن کتاب «آنسوی سراب» پس از عبور از گذرگاه های آموزنده و هوشیار کننده، پس از مشاهده پرده های لذت بخش طنزهای گزنده، خواننده در گیر در تفکرات فلسفی و رویایی در می یابد که با پدیدهٌ تازه ای در زمینه اندیشه روبرو و دست به گریبان شده است.

بینش ظریف، دانش گسترده، همراه با مهارت هنری و شهامت و صداقتی که در تنظیم و نگارش دو کتاب «خیام و آن دروغ دلاویز!» و «آنسوی سراب» به کار رفته است، با وجود اینکه جواب قاطعی که دارای اعتبار کامل علمی باشد، به خواسته ها و پرسش های بشر سرگردان اهل اندیشه نمی دهد، ولی حاوی نکات دقیق و مهمی است که خواننده از خواندن آن بطوری به خود می آید که خود را از فراز دیدگاه افراشته ای ناظر بر جهان دیگری احساس می کند که قبلاً از آن دور بوده است.

خواننده با خواندن این دو اثر به راحتی متوجه می شود که مسائل بسیاری از نظریه های ایمانی که قرن ها به نوعی غیر منطقی و از راه تبلیغ، تلقین و ترس، مایه زندگی و چرخش اندیشه های بشر بوده است، حقیقت این به شکل دیگری است. او از درک این واقعیات تازه، علاوه بر تجدید نظر به آنچه باورهای عقیدتی اش بوده است، خود را مشتاق دانستن و شناختن«اصلی» می یابد که راهنمای او باشد تا از بیراهه رفتن بپرهیزد و به سوی خقیقت عقل پسند و حقیقت مقرون به علم هدایت شود.

خواننده در ضمن آگاه می شود که تاکنون در شناخت ماهیت بسیاری از باورهایش غافل مانده و می کوشد با درست اندیشیدن، آن گوهری از حقیقت را بیابد که تاریک سرای جهالت، فریبکاری، ریاکاری و ستمکاری را چون گوهر شب چراغ منور و تابناک کند.

نویسندهٌ «آنسوی سراب» در دنیایی پر طنز و اشاره بی باکانه ادعا می کند «با خدا دوست است» با او «دیدار و گفتگو داشته است» و «جبرئیل» آن فرشته سالخورده«در حد عمر آفرینش» رابط بین «خدا» و او بوده است.

در صفحه 17 کتاب چنین می نویسد:«چرا خداوندگار عالم مرا به دوستی بر گزیده است؟ فکر می کنم به این دلیل که من مخلوقی از مخلوقات دنیای هستی او هستم که به انسانیت بیش از هر چیز دیگری پای بندم». دلیل ساده و محکمی که بر ادعای خود دارد این است: :مگر مدعیان دیدار با خدا در گذشته چه دلیلی یر صحت ادعای خود داشتند؟ و نویسنده«آنسوی سراب» همان دلایل را یک به یک ذکر می کند.

در صفحه 25 کتاب می نویسد:«....و این خدا - آدم ابوالبشر - را ساخت و پرداخت و مدام هم در یهشت عدن«یواشکی» به دیدارش رفت و «دزدکی» مواظبش بود تا خطا نکند، و با اولین خطا، مثل اجل معلق بر سرش ظاهر شد و دَم شریف او و همسر خطاکارش را گرفت و از بهشت بیرون انداخت. پس چرا نباید با من که یک دهم گناه «آدم» و «حوا» را مرتکب نشده ام دیدار و گفتگو کند!»

هوشنگ معین زاده با ایراد نسبت به ادعاهای«باور نکردنی» قدما در زمینه پیغمبری، با وجود بازگویی گفتارهای «خدایی»، «خرد ناب» مقام پیغمبری را از خود سلب می کند، ولی خویشتن را از آن جهت برگزیده و شایسته دوستی و هم صحبتی با خدا معرفی می کند که «انسانی است مانند همه انسانها، ولی صاحب خصلت هایی که در این دور و زمانه کمتر یافت می شود».

در صفحه 18 کتاب در تشریح خصلت نایاب که انسانی را شایسته دوستی با «خدا» می کند، نویسنده چنین می نگارد:«مقام و منزلت انسان را مراتبی است که والاترین آنها پاکی طینت و خلوص نیت، راستگویی و پرهیز از دروغ، همدردی و تعاون و بالاتر از همه اندیشیدن خردمندانه در باره مسائل و امور .... است».

پیرو ادعای«دوستی با خدا » از جانب این «بنده خاص خدا»،یعنی هوشنک معین زاده» نویسنده چنان با مهارت زیرکانه و ظرافت شوخ طبعی، پرده از چهره های گوناگون «خلق الله» بر می دارد و حالات، جاه طلبی، سوداگرای، خود خواهی، سودجویی، ریاکاری برخی از آدمیان را عریان و نمایان می کند که خواننده را به حیرت و شگفتی می اندازد.

او در تجسم صحنه های گویا از حالات، صفات و خصائل اشخاص و نمایاندن پنهانی های درونی و ذهنی آنها تا آنجا پیش می رود که با کمک بیان طنزگوی خود، خواننده را با دنیایی از واقعیات نا شناخته این موجو دو پا آشنا می سازد.

نویسنده در اولین دیدار خود با «خدا» در بزم شرابخواری آفریننده کائنات شرکت می کند. همچنانچه سوار بر مرکب فرسودهٌ جبرئیل(براق) به اندرون بارگاه شکوهمند الهی اذن دخول پیدا می یابد. در دیدار دیگر همراه این فرشته پیر به عرش اعلا پرواز می کند. زمانی نیز آفریننده عالم هستی و صاحب عرش اعلا را در کلبه محقر خود در کنار خویش در میان اسباب و اثاثیه بی رونق و فرسوده و رنگ و جلا باخته اش پذیرا می شود. گاهگاهی هم با «خدا» به تنهایی، شور و همدلی و خلوت یکرنگی بر پا می دارد و گاه با حضور فرشته پیر خسته، با ذکر اسرار و سخنان مگو پرده ها را بالا می زند.

در فرصت این دیدارها از کلام پر بار الهی سخنانی می گوید که پخش آن موجب بر هم زدن تمام بنیادهای عقیدتی و به هم ریختن نظام ایمانی قرون متمادی می شود که بشر جانانه به آن دل بسته و سر سپرده است.

هوشنگ معین زاده، در صفحه 129 کتاب، در دیداری با «خدا» از قول «گله آمیز» او بیان می کند:«می گویند ما یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و نبی مبعوث کرده ایم، فرض کنیم درست می گویند، اما می بینیم که این پیغمبران و انبیاء اکثراً با هم در تناقض اند... این جاست که مردم به خود حق می دهند که بپرسند: اگر خدا یکی است، پس چرا احکامش که به وسیله پیغمبرانش ابلاغ شده است یکی نیست؟!...

در صفحه 142 کتاب، در برابر درخواستی که نویسنده از «خدا» می کند و می خواهد که ریاکاران دین فروش را مثل قوم های «نوح و عاد و ثمود» از بین ببرد! بنا بر بیان نویسنده،«خدا» جواب می دهد:

«حقیقت را بخواهی ما هیچوقت اقوام نوح و عاد و ثمود را هلاک نکرده ایم. حتی مدت ها نمی دانستیم چنین اقوامی وجود داشته اند!».

در صفحه 145 کتاب، از قول «خدا» که مورد پذیرایی نویسنده در کلبه محقرش است، می نویسد:«... و اما در مورد انسان، یعنی دوران زندگی او، باید دانست که عقل و خرد و تجربه دهها هزار ساله انسان می گوید:: «آنچه در زندگی مهم است، همین دوران حیات است. برای انسان، اساس سپری کردن دوران زندگی در شادی و آسودگی و آسایش است ...»

چند سطر پائین تر در همان صفحه در ادامه گفتار،«خدا» می گوید:« .....آنهایی که عقیده دارند بعد از مًردن به یک حیات جاودانه خواهند رسید، خودشان را گول می زنند و تا آنجایی که به ما مربوط است، اگر قرار بود حیات انسان یا هر موجود دیگری را جاودانه کنیم، این کار را در همین دنیا می کردیم. وقتی عمر انسان را جاودانه نکرده ایم، چگونه انتظار دارند که مًرده همین انسان را زنده کنیم و به او عمر جاودانه بدهیم!؟».

نویسنده با استفاده از فرصتی که به دست آورده و با سرفرازی که از «دیدار و گفتگو با خدا» نصیبش شده، با شیوه بسیار اندیشمندانه و مدبرانه تا حدی که لحظه ای از موهبت«دیدار» غافل نماند، از طریق طرح سئوالات بجا و سنجیده با بهره مندی از حضور «عنصری به نام عقل» که به سمت داور امین، ارزیاب و قاطع ترین تائید کننده ارزش مسائل جاری بین «خدا» و اوست، از قول «خدا» یا «خرد ناب» عصاره مطالب و مسائلی را که هزاران سال بنیاد عقیدتی و فلسفه ایمانی بنی آدم را ساخته است و موثرترین عامل تفکر، خصلت و حالت بشر در تمام مراحل زندگیش بوده است. بطور ماهرانه مطرح و آشکار می کند.

او«خدا» را بطوری در برابر سئوالات خود قرار می دهد که خواننده اندیشمند(اصولا جامعه انسانی) به بحر تفکر غوطه ور می شود و خود را در چهار راه حیرت سرگردان می یابد.

خواننده با خواندن بیاناتی عقلانی و منطقی(گفته شده از قول خدا) در حیرت می ماند که چرا به نام مذهب، بشر را هزاران سال به پیراهه برده اند و انسان های برادر را به نام مذهب علیه یکدیگر واداشته اند و میلیاردها از فرزندان بیگناه و ساده «آدم» را به خاک و خون کشانده اند؟ و هنوز هم به نام مذهب پیکر انسانیت را آغشته به خون در میدان جهالت و ریا نگهداشته اند!؟

گر چه ترکیب کلی بیان کتاب «آنسوی سراب» بر بنیاد فلسفه منطقی، ولی در پوششی از طنز، تخیل، افسانه، تصور و تجسم نهاده شده که اندیشه ای است قدیم، با این حال حقایقی آشکار می شود که امروز برای بسیاری از افراد بشر تازگی دارد. ضمن اینکه در لابلای آن نیز به اندیشه های نابی بر می خوریم که از تراوشات افکار و اندیشه های خود نویسنده است.

کتاب «آنسوی سراب» که دارای پیام آگاهی دهنده و راهنمایی کننده و بینش واقع بینی یک نویسنده پر توان نو آور است، با وجود کشش دلنشین و دلپذیر آن، خالی از برخی ایرادها نیست که نکاتی از آن یادآور می شود:

1 – تناقض در بعضی از گفتارهای فلسفی، در بسیاری از موارد«خدا» را ذات آفریننده، هستی و کائنات معرفی می کند و در جای دیگر بمانند مخلوقی دست دوم از او یاد می شود.

2 –گر چه حضور «عقل» برای داوری و گره گشایی از ابهامات بیان شده است، ولی در موارد بسیاری مطالب «جدی و اساسی» که در درون الفاظ طنز و تخیلی گنجانده شده است(آن مطالب جدی با مسائل طنز و تخیلی) با هم طوری در آمیخته است که اغلب خواننده سرگردان می شود و در شناخت مرز بین دو حالت گرفتار می شود.

3 – مایه بحث کتاب بر پایه بحث فلسفی قرار دارد که عاری از قواعد و فرمول های علمی است، ولی با معیار «عقل» قابل درک و قسمت هایی از آن پذیرفتنی است. اما در نتیجه گیری نویسنده معتقد است که نظریات بیان شده در کتاب قاطع ترین نظریه است. در صورتی که «فلسفه» به علت متغییر بودن آن ، همواره در مسیر شک می باشد. تا زمانی که یک نظریه «فلسفه» با موازین«علمی» دارای اعتبار«علمی» نشود، بطور قاطع پذیرفتنی نیست.

4 – بدون توجه به قانون «علیت»(علت و معلول» در صفحه 183 کتاب، نویسنده «به پیروی از نظریه مکتب ماتریالیسم» یا «فرضیه های داروین»، هستی مطلق و موجودات پراکنده در فضای لایتنهاهی را ناشی از آن حادثه معرفی می کند. در صورتی که می دانیم در نظام طبیعت، قانون و هماهنگی حاکم است. در اینجا به کار بردن کلمه«حادثه» اگر منظور ظاهر  شدن نظریه، فلسفی«حدوث» است، لازم است یک عامل ایجاد کننده«حادثه» الزاماً صاحب اراده و معرفت که «حادثه» ای در راه «منظوری» به وجود آورده است) معرفی شود! اگر منظور از «واقعه ناگهانی از حادثه» به مفهوم واقعه«تصادف» است، با مشاهده«نظام و هماهنگی علمی» در ترکیب کلی هستی(اعم از جماد و گیاه یا حیوان) چگونه«تصادف» موجد این شکوهمندی یا قانون و نظم در عالم می شود؟ حال آنکه اگر مظهری از معرفت و اراده عقلانی و علمی در میان نباشد، نظمی و قانونی ایجاد نمی شود و شاهد هستیم که در کیفیت وجودی هر «ذره ای ناچیز» تا عظیم ترین اجسام در طبیعت جریان قانون علمی و در بین عناصر هستی رابطٌ مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد.

5 – در صفحات 192 و 193 کتاب به دنبال ترسیم نقش کلی مذاهب و بیان نتیجه رسالت آنها تا به امروز فرضیهٌ عجیبی عرضه شده است که بزعم نویسنده«علم هم بر آن فرضیه صحه گذاشته و پذیرفته است». در آن فرضیه ادعا شده شده است بر حسب تصادف در اقیانوسی که آب آن دارای آمونیاک بود، در زمان های بسیار دور، یک «ملکول زنده» پیدا شد. آن «مولکول آغازگر حیات بود»، و خود را «منشاء حیات و خالق همه موجودات» می داند و ادعا می کند «ما خدا» هستیم!

گر چه طرح این فرضیه در کتاب«آنسوی سراب» در ادامه بیان اندیشهٌ نویسنده در باره تجسم صحنه های به نمایش در آمده، رسوا کردن برخی دینمداران ریاکار بوده است، ولی اولاً، پس از بیان مطالبی عقلانی و منطقی در میان گذاشتن چنین فرضیهٌ بی دلیل و برهانی ضروری نبود. ثالثاً، فرضیه ای است بی بنیاد از قدما که مطلب تازه ای نیست. اگر ارزش این فرضیه را در برابر داوری همان«عقل»ی قرار دهیم که در بین «خدا» و نویسنده کتاب به قضاوت نشست و حضورش مورد قبول طرفین بود. یقیناً آن «عقل» هم این فرضیه را مردود می دانست. زیرا آن فرضیه«عقل» پسند نیست! بیان چنین فرضیه ای در جامعه انسانی که فراراه خود دو چراغ تابنده«استدلال علمی و منطق عقلانی»دارد، موجب می شود از ارزش بسیاری از مطالب «عقلانی» کتاب کاسته شود.

گرچه کتاب هنوز جواب آخر و قطعی را به دو نیاز درونی منطقی و سئوالات عقلانی فرزند پژوهنده آدم نمی دهد، ولی دارای پیام های قانع کننده و انگیزه های نیرومند است، زیرا:

اول، به مانند سروش آگاه کننده ای، انسان گول خورده از نیرنگ ریاکاران و دکانداران مذهبی که طی قرن ها با تلقین خرافات به جای حقیقت او را به کج راهه کشانده اند بیدار و هشیار می کند.

دوم، خواننده را به تفکر منطقی و تفحص عقلانی وادار می کند که از ادامه کجراهی و قبول نیرنگ بر گردد.

سوم چوت چراغی است که در تاریکی جهل، خواننده را به یافتن راه درست راهنمایی می کند.

چهارم، انگیزه و پیام کتاب دارای اثری است که خواننده می کوشد خلاء ایمانی که در نتیجه آگاهی به حقایق در او ایجاد شده است، از راه تفکر به موازین اخلاقی و ارزش های درونی در ایجاد روابط درست بین انسان ها بر پایه رسالت معنوی «خرد» و «عقل» و «بینش» پر کند.. و با ترس از تجسم دنیای آینده، شیوه ریاکاری، خشونت و ناجوانمردی را در روابط اجتماعی و در فرصت های زندگی، خود به خود از «خویشتن» دور سازد. در طریق ایمان، یقیناً جز این هدفی نیست.

خواندن این کتاب را به دوستداران حقیقت و جویندگان راستی توصیه می کنم و یقین دارم که این سفر رویایی بر بال های ستبر اندیشه، برای خواننده ارمغان های گرانبهایی ببار خواهد آورد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Copyright © 2004, All rights reserved. Created by The Iranian cultural foundation . www.farhangiran.com   E-mail: webmaster@farhangiran.com