معرفی و بررسی
کتاب:
در ماهنامه گام
استرالیا
شماره 150آبان
ماه 1377
از: شهرام جاوید پور
آنسوی سراب
ما هیچوقت آن خدایی که پیغمبران توصیف کرده اند نبودیم و پیغمبران هم به
گونه ای که ادعا کرده اند، هیچوقت رسول و مبعوث ما نبودند
آن سوی سراب نام
کتاب تازه ای از سرهنگ هوشنگ معین زاده است، که در بهار امسال توسط
انتشارات آذرخش در آلمان منتشر شد و با استقبال دوستداران کتاب های خوب
ارزشمند در سراسر جهان مواجه گردید.
در این کتاب هوشنگ
معین زاده در یک داستان رویایی و در یک سفر خیالی به دیدار خداوند می رود
و با او به گفتگو می نشیند و در بارگاه خدایی از ستم ها و بیدادهایی که
به نام او بر انسانها رفته و می رود شکایت می نماید.
نویسنده سخنان
شگفت آور و گله های سرزنش آمیز خداوند را از نوع بشر نقل می کند و
خواننده را با چگونگی پیوستگی خداوند با آفریده های خویش آشنا می نماید.
هوشنگ معین زاده
که در سال گذشته با انتشار کتاب خواندنی و پر ارزش خویش «خیام و آن دروغ
دلاویز!» در میان کتاب خوانان ایرانی طرفداران بسیار پیدا نمود، در این
کتاب نیز در جستجوی خداوند و رسیدن به گوشه هایی از رمز و راز جهان هستی
و آشکار کردن چگونگی پیدایش افسانه هایی که قرنهاست اندیشه و روان
انسانها را اسیر خود کرده اند، چهره ای موفق از خود نشان داده است.
در بخشی از این
کتاب از قول خداوند چنین می خوانیم: « می گویند ما یکصد و بیست و چهار
هزار پیغمبر و نبی مبعوث کرده ایم. فرض کنیم درست می گویند! اما می بینیم
که دستورات این پیغمبران و انبیاء اکثراً با هم در تناقض اند. گویی هر یک
مبعوث خدای جداگانه ای هستند. و اینجاست که مردم به خود حق می دهند
بپرسند: اگر خدا یکی است، پس چرا احکامش که وسیلهٌ پیغمبرانش ابلاغ شده
یکی نیست؟آیا خدا به هر یک از پیغمبرانش حرف جداگانه ای زده است؟برای هر
قومی دستورات مجزایی صادر کرده است؟ به پیغمبری گفته دستورات پیغمبر
دیگرش را لغو کند؟ و یا به پیغمبری دستوری داده و پس از چندی آن دستور را
«نسخ» کرده و حکم جدیدی صادر کرده است؟پس علم و دانایی این خداکجاست؟یک
خدای دانا و توانا احکام نسنجیده صادر نمی کند که ناچار شود آنرا نسخ
کند؟
خدایی که
نداند دو دوتا می شود چهارتا، خدا نیست! آفریدگاری که امروز یک حرف می
زند، فردا حرف دیگر، دانا نیست! پروردگاری که حاصل دردناک احکامش را
نبیند، بینا نیست! و اگر دید و نتوانست جلوی فرامین غلط خود را بگیرد،
توانا نیست! او هم مثل هر بشری است که بنا به مصلحت زمانه حکم صادر می
کند....»
و از قول خدا می
نویسد: اولاً اگر ما در مقام خدایی قرار بود دستورالعملی برای گذران
زندگی بشر صادر کنیم، یک دستورالمعل همگانی برای همهٌ قرون و اعصار صادر
می کردیم تا در عین حال در تمام جوامع قابل احرا باشد. ثانیاً،
دستوراتمان نیز مانند خلقتمان کامل می بود و عیب و ایرادی بر آنها وارد
نمی شد و تهمت ناسخ و منسوخ
–
صحیح و غلط –
خوب و بد- کردن احکاممان نمی شدیم. ثالثاً نیازی نبود که هزاران نفر را
به پیغمبری تعیین کنیم. با یک پیغمبر غائله را تمام می کردیم. و اگر هم
می خواستیم پیغمبران متعدد برای زمان و مکان های مختلف مبعوث کنیم،
دستورات متعدد و ضد و نقیض صادر نمی کردیم.نهایتاً، اگر خدا یکی است،
دستوراتش هم باید یکی باشد. اگر هم برای زمان و مکان و جوامع مختلف
پیغمبران مختلف لازم بود، حداقل نمی بایست در یک زمان و برای یک مکان و
یک قوم و یک پیغمبر دستورات متضاد نازل می شد. به عبارت دیگر حکم نادرست
نمی فرستادیم تا ناچار باشیم آنرا منسوخ اعلام کنیم. پس به این دلایل است
که می گوئیم:
-
«ما هیچوقت آن خدایی که پیغمبران توصیف کرده اند، نبودیم و پیغمبران هم
به گونه ای که ادعا کرده اند، هیچوقت رسول و مبعوث ما نبودند»..
|